Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «همشهری آنلاین»
2024-05-01@00:32:53 GMT

نوای همیشگی لحظه سال تحویل هنر این مردم است

تاریخ انتشار: ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۳۶۵۳۷۹

نوای همیشگی لحظه سال تحویل هنر این مردم است

چیزهای زیادی پیرامون ما وجو دارند که  ما در درباره آنها اطلاعی نداریم. ممکن است هر روز آنها را ببینیم  یا آنها را با جسم و حتی روحمان لمس کنیم، اما از آنها غافلیم. به عنوان مثال ممکن است  در زندگی روزمره   ملودی ها و نغمه های دلنشینی  را بشنویم و حتی آنها را زمزمه کنیم، ولی اگر از ما بپرسند این نغمه از آن کیست یا این ترانه را چه کسی سروده است؟ بی شک جوابی  درست برای پاسخ گفتن به این پرسش نخواهیم داشت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


یکی از این نغمه ها  ، قطعه معروف « تحویل سال » است. تنها قطعه ای که بی شک همه ما ایرانی ها به حقیقت برای شنیدن آن در آغاز سال نو  لحظه شماری می کنیم. باشنیدن این ملودی است که هریک از ما آرام ترین، شاد ترین و مهربانانه ترین لحظات عمرمان را با آن سپری و فرداهای درخشانی را آروز می کنیم.

راستی چرا تا کنون این سوال برای کسی پیش نیامده است، که این نوای جادویی، هنر کدام هنرمند خلاق ایرانی است که توانسته به دور از هر گونه تعصب، دل ها و جان های های همه ایرانیان را برای شنیدن نغمه ای محلی بی قرارکند و همه آنها را پیرامون این صدا گردآورد.
این هنرمند بزرگ که بارها هنرنمایی اش را دربسیاری از قطعات موسیقی لری و به ویژه در تیتراژ سریال به یاد ماندنی «روزی روزگاری » با بازی درخشان هنرمند فقید «خسرو شکیبایی» شنیده ایم و لذت برده ایم ، اما هیچگاه ندانسته ایم که نام این هنر آفرین بزرگ، زنده یاد «علی اکبر مهدی پور دهکردی» است.
علی اکبر مهدی پور دهکردی در سال 1314 خورشیدی در شهرکرد (دهکرد) متولد شد.   پدرش کریم و مادرش قمرسلطان هر دو دهکردی بودند. او از 14 سالگی نواختن ساز کرنا را بدون استاد و به قول خودش خودسرانه آغاز کرد.  پدر و مادرش به شدت مخالف نوازندگی او بودند. استاد مهدی پور از سال 1330 خورشیدی   با دو نوازنده مطرح کرنا به نام حیدر شاه نادری اشکفتکی و حسین حیدری سورشجانی کار کرد. نوازندگی کمانچه را نیزنزد محمد طغانیان نوازنده چیره دست شهرکردی به کمال رساند.  
مهدی پور در طول عمرش  شغل های مختلفی همچون کوره پزی، بنایی و کشاورزی را نیز تجربه کرد و دست آخر روزگارش را فقط با هنر موسقی می گذراند. این هنرمند بزرگ در سال 1388 چشم از جهان فرو بست.

کد خبر 749490 منبع: همشهری آنلاین

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: مهدی پور

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۳۶۵۳۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد

 این یک بیت شعر با خط زیبای شهیدسید مهدی شاهچراغ برای همیشه به یادگار ماند: با صدهزار جلوه برون آمدی که من /با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. شهیدسید مهدی شاهچراغ معلم و هنرمند خطاط بود. اما دغدغه جنگ و جبهه او را به میدان جهاد کشاند. سیدمهدی نه در دوران جنگ که پیش از آن در عرصه انقلاب و بیداری و آگاهی مردم و هم محلی‌هایش نسبت به ظلم رژیم شاه سهیم بود. شهید سیدمهدی شاهچراغ خیلی زود به آرزویش رسید و مزد مجاهدت‌های خود را در عملیات غرورآفرین الی بیت‌المقدس گرفت. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او آسمانی شد، آنچه در ادامه می‌آید ماحصل همکلامی ما با محترم‌السادات شاهچراغ همسر شهید سیدمهدی شاهچراغ است. 

بی‌قرار رفتن بود

سیدمهدی متولد ۶ تیرماه سال ۱۳۳۸ دامغان بود. درسخوان بود و همزمان با درس و تحصیل کار هم می‌کرد. خدمت سربازی‌اش را در اصفهان سپری کرد. کمی بعد معلم شد و بعد از آن ازدواج کرد. همسرش می‌گوید: وقتی ازدواج کردم سنم کم بود. خیلی از کار‌های خانه را بلد نبودم. سیدمهدی من را در کار‌های خانه مثل آشپزی و لباس شستن کمک می‌کرد. همیشه نماز را اول وقت می‌خواند و من بلافاصله پشت سرش می‌ایستادم. نماز‌های جماعت‌مان را هیچگاه از یاد نمی‌برم. زندگی خوبی داشتیم. او در دوران انقلاب هم فعالیت داشت. چند روز قبل از پیروزی انقلاب بود. مردم راهپیمایی می‌کردند. سیدمهدی در جلوی صف راهپیمایان، عکس امام (ره) را به سینه چسبانده بود و شعار می‌داد. جمعیت به پادگان نزدیک می‌شد. سیدمهدی میان نظامیان رفت و گروهی از آنها را همراه خود میان مردم کشاند. بعضی‌ها می‌گفتند: «این چه کسی است که با جرأت آنها را به جمع ما می‌کشاند.» چند روز بعد پادگان‌های ارتش به دست مردم فتح شد. جنگ که شروع شد، سیدمهدی هم بیقرار رفتن شد. جهاد فرصت دوباره‌ای برای همسرم بود. او کار، درس و معلمی را به عشق حضور در میدان جهاد رها کرد و راهی شد. با اینکه ما منتظر تولد فرزندمان بودیم. اما همین هم مانع سیدمهدی نشد. 

 خبر تولد فاطمه

خدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند. دوستانش می‌گفتند: یکی از بچه‌ها فریاد زد: دختر سید مهدی متولدشده! همرزمانش که متوجه شدند، از شادی فریاد کشیدند و تبریک گفتند. شیرینی می‌خواستند. هرکس به نحوی سر به سر سیدمهدی می‌گذاشت. بعضی‌ها از دور می‌گفتند:مبارکه! عده‌ای هم می‌پرسیدند:اسم دخترت را چی می‌گذاری؟ سیدمهدی با خوشحالی جواب داد: فاطمه!

فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچه‌ها می‌خواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات می‌مانم. 

 شهادت در بیت المقدس

همرزمش لحظه شهادت کنارش بود. ابوتراب کاتبی بعد‌ها برایم از آن لحظه اینگونه روایت کرد. آتش سنگینی بود. خمپاره‌ای به سنگرشان خورد به طرفشان رفتیم و صدای ناله‌ای شنیدیم. کمرش ترکش خورده بود. می‌دانستم که به تازگی پدر شده است. دو انگشتر در دست داشت. آنها را درآوردم و صورتم را نزدیکش بردم و گفتم: سیدجان! بگو هر چی می‌خواهی بگو! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما نتوانست و همان لحظه به شهادت رسید. همسرشهید در ادامه می‌گوید وقتی به شهادت رسید کوچک‌ترین تغییری در صورتش ایجاد نشده بود. چهره‌اش همان بود که موقع خداحافظی آخر دیده بودیم. گویی خوابیده بود. 

 بدرقه با دعای خیر

قبل از رفتن به جبهه پیش پدرش رفت تا از او هم اجازه بگیرد. پدرش بعد‌ها برایم گفت سید مهدی آمد و در حالی‌که سرش پایین بود به من گفت: پدر! از شما اجازه می‌خواهم تا با خیال راحت به جبهه بروم. من هم نگاهی به او کردم و پاسخ دادم با وضعی که همسرت دارد من صلاح نمی‌بینم که تنهایش بگذاری! فردای همان روز برای وداع آخر آمد. من هم که اصرار سیدمهدی را برای رفتن دیدم، رضایت دادم و دعای خیرم را بدرقه راه او کردم و گفتم خدا پشت و پناهت!

 فاطمه و شهادت پدر

خیلی طول نکشید که خبر شهادت سیدمهدی را برای خانواده آوردند. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیت‌المقدس سیدمهدی به آرزویش رسید. تشییع پیکر شهید خیلی شلوغ بود. بسیاری از مردم آمده بودند تا حضورشان تسلی خاطر بازماندگان باشد. فاطمه، چند روزه بود. دائم گریه می‌کرد. فاطمه را روی سینه پدر شهیدش گذاشتند آرام شد. 

از شهید سیدمهدی شاهچراغ وصیتنامه‌ای بر جا ماند که در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ و تنها چند روز قبل از شهادتش آن را نوشت. شهید سیدمهدی شاهچراغ بسیار ولایت‌مدار بود. او در این نوشتار در کنار توصیه‌هایی که به خانواده داشت از ملت ایران خواسته بود که برای امام دعا کنند.

منبع: روزنامه جوان 

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • ببینید | لحظه دیدنی گل مهدی قائدی مقابل الوصل
  • حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد
  • اجتماع مردم بندرعباس در حمایت از طرح نور
  • چرا شهرک‌های فدک و کوثر شاهرود به شهرداری واگذار نشد؟
  • جدول پخش برنامه‌های سیمای مرکز آذربایجان غربی یازدهم اردیبهشت
  • جدول کفش طلای 24-2023؛ همان همیشگی!
  • نوای موسیقی مقامی خراسان در سواحل خلیج فارس
  • نوای ساز ارکستر سمفونیک تهران در قلعه فلک‌الافلاک می‌پیچد
  • مظلوم‌تر از تئاتر، موسیقی اصیل ایرانی است/ تخصیص یارانه دولتی برای سفره فرهنگی مردم
  • مظلوم‌تر از تئاتر، موسیقی اصیل ایرانی است/تخصیص یارانه دولتی برای سفره فرهنگی مردم